معنی از روی شرافت و پاکدامنی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پاکدامنی. [م َ] (حامص مرکب) عفت. (مهذب الاسماء). عِفاف. پاکی.
شرافت
شرافت. [ش َ / ش ِ ف َ] (ع اِمص) شرف. بزرگی. بزرگواری. بزرگ مقداری.مجد. رفعت. قدر. (یادداشت مؤلف). نجابت و اصالت و بزرگواری و بلندقدری و بزرگ مرتبگی. (ناظم الاطباء).
- شرافت نسب، ارجمندی از حیث خاندان و نسب. (فرهنگ فارسی معین).
بی شرافت
بی شرافت. [ش َ ف َ] (ص مرکب) که شرافت ندارد. رجوع به شرافت شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
پارسایی، پاکی، پرهیزکاری، طهارت، عصمت، عفاف، عفت، ناموس،
(متضاد) آلودهدامنی، بیناموسی
فرهنگ عمید
بزرگ و بلندقدر شدن، بزرگواری، بلندقدری،
فارسی به عربی
عفه، مزیه
فرهنگ فارسی هوشیار
عمل پاکدامن پاکی عفت عفاف.
فرهنگ واژههای فارسی سره
بزرگمنشی
نام های ایرانی
دخترانه، بزرگ منشی، ارزشمندی
معادل ابجد
1339